کفه ی اعمالم با محبت شماست که وزن می گیرد
باز هم مشغول محاسبه ام. این روزها هرچه حساب می کنم دو دوتاهای من چهار تا نمی شود.
هرچه میشمارم و میخواهم بگویم که درست است انگار یک جای کار که نه، گویا همه جایش میلنگد.
بدهکاری که دیگر شاخ و دم ندارد، وقتی بدهکاری باید بپذیری و قبول کنی که هیچ نداری برای صاف کردن حساب های نوشته و نا نوشته ات.
کلافه ام، این روزها خواب نیز حتی کمی مرا نمی گیرد تا در بی خبری فرو روم و دلخوش باشم به فردایی که می آید، ولی آیا واقعا فردا می آید؟
حال من هستم و نداشته هایم. هرچه حساب می کنم اگر امروز، روز آخرم باشد، دستانم خالی است و برای رفتن آمادگی ندارم. نمی دانم به چه چیز باید مطمئن باشم ، نمی ترسم از رفتن که می دانم سوخت و سوز ندارد، همه روزی می روند. اما می ترسم از نداشته هایم و از داشته هایی که مدام در جلوی چشمانم رژه می روند، گاهی آنچنان محکم می ایستند که حتی از داشتنشان پشیمان می شوم و بر بی دقتی و جهالت خود برای نگهداشتن و مهیا کردنشان افسوس میخورم، حالا همه اینها وبال گردنم شده اند و هرکه نداند، خدا و خودم خوب می دانیم چه کرده ام.
میزان را هم میشناسم…….
او هم مرا می شناسد و چه بد است که او مرا اینگونه می شناسد….
اعمال و گفتار و کردارم و همه داشته هایم را که روی هم می گذارم ، به پشیزی نمی ارزد. آن چند قلم هم که شاید شاید شاید کمی بیارزد برای صاف کردن بدهی هایم به زمین و زمان و مردم ، باید دعا کنم که کافی باشد و کم نیاید تا بدهکاریم بیشتر نگردد.
این است حال این روزهای من، یا امیرالمومنین!
می بینی چقدر از تو فاصله گرفته ام. می بینی چقدر محتاج گشته ام. از داشته هایم سر افکنده ام و بر نداشته هایم افسوس میخورم.
میزان شمایید و من هیچ ندارم که حتی عاریه یا قرضی در کفه ی ترازوی بندگی بگذارم و دلم خوش باشد که کمی ، فقط کمی به شما نزدیکم. با هر خط کش و متری که اندازه می گیرم فاصله ام هر روز زیادتر می شود و با هر وزنه ای کفه گناهانم افزونتر!
فقط و فقط و فقط یک چیز برایم مانده است ، یک چیز که امیدم را زنده نگه میدارد و آن هم چیزی نیست جز محبت شما و فرزندان شما.
حتی فکر کردن به آن هم دلم را گرم می کند و دلخوشم می کند که دستم پر است برای آن سفر آخر!
دوستتان دارم و با همه گناهانم و کوله بار خالی عمرم ، از وجودتان بی نهایت مسرورم و نمی دانم آنانی که شما را ندارند، یا دوستتان ندارند، چگونه بدون شما و محبتتان روزگار می گذرانند، اصلا مگر ممکن است بدون شما و محبتتان روزگار گذراند؟
من به وجود شما ، به کارهایتان ، به مجاهدت هایتان، به دعاها و همه خوبی هایتان می بالم، چه افتخاری بالاتر از این که شما مولایم باشید ! و من امید دارم شیعه ی شما باشم!
آری ، یا امیر المومنین! من به محبت شما دلخوشم و این همه ی همه ی آنچیزی است که دارم و هرلحظه و هر آن باید شکرگزار داشتنش باشم.
دلخوشم به شما که کفه ی اعمالم با محبت شماست که وزن می گیرد نه با اعمال نداشته ام!
آری ، شکر برای اینکه مولایم شمایید و من شیعه ی شما.
مولای من، دعا کنید که تا لحظه آخر بر محبت شما و فرزندانتان ثابت قدم باقی بمانم که من جز محبت شما چیزی ندارم که بدان ببالم و بدان عمر دوباره بگیرم !
یا امیرالمومنین ؛ شما همه چیز و همه کس من هستید!
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علیه السلام